اي كساني كه ايمان آوردهايد؛ روزه بر شما نوشته شد همانطور كه بر پيشينيان شما نيز نوشته شده بود؛ باشد كه تقوا پيشه كنيد.
لحن آيه آنقدر صريح و بي چون و چراست كه حرص آدم درميآيد. «كتب عليكم الصيام...»؛ روزه براي شما نوشته شد! نه جاي اعتراضي هست نه چون و چرايي. نه كسي هست كه بپرسم؛ كي نوشته؟ چرا نوشته؟ چرا نظر من را نخواسته وقتِ نوشتن؟چرا بايد قبول كنم؟ چرا بايد زير بار بروم توي اين گرماي چهل و چند درجه، هفده هجده ساعت غذا نخورم، آب نخورم؟! ميآيم كه شاخ و شانه بكشم، كه اعتراض كنم، كوليبازي در بياورم، كه در بروم از زير بار اين تكليف اجباري ... پشتبندش ميگويد؛ «لعلّكم تتّقون». انگار گفته باشد؛ بلكه آدم بشويد؛ ادب بشويد. سركشتر ميشوم. آخر آيه اما دوباره توي گوشهايم زنگ ميزند؛ «لعلّكم تتقون». كسي هنوز در منِ سركش هست كه تا ميآيم خط و نشان بكشم، آب سردي بريزد رويم و دستم را بگيرد. كسي هست كه دلش آدمشدن ميخواهد. كه مثل بچهمثبتها زود رام ميشود و قبول ميكند اين تكليف را. كسي كه بندگي دلش ميخواهد؛ كه حرفگوشكن است هنوز.
حرف گوش كردم. يكماه تمرين اجباري كه وسط دفترم نوشته بودي را قبول كردم؛ نوشتم. تو هم بيا و آقايي كن و آن ايهام و ابهام و شايد و اماي «لعلكم» را بردار. بيا دفترهاي مشقمان را چشمبسته خط بزن. قبول كن. آدممان كن.
يا ايّها الّذين آمنوا كتبَ عليكمُ الصّيامُ كم كتِبَ علي الّذين من قبلكم لعلّكم تتّقون (بقره/ 183)