گفت: خدايا! زندان برايم دوست‌داشتني‌تر است از آن‌چه اين (زنان) من را بدان مي‌خوانند. و اگر نيرنگ آن‌ها را از من بازنگرداني، به آن‌ها متمايل مي‌شوم...

 هميشه وقتي روي قرآنم به اين جمله‌ي يوسف عليه‌السلام مي‌رسم، همه‌ي وجودم مي‌لرزد از عظمت آن لحظه‌اش. از نجواي آن دقايقش توي اوج استيصال و اضطرار. از التماسي كه چه زود اجابت رسيد. وسط معركه‌ و وسوسه‌ي گناه، پناه برده بود به مناجات و گفته بود: خداي من! زندان برايم محبوب‌تر است از چيزي كه اين‌ها به من پيشنهاد مي‌كنند. گفته بود: ربّ السّجن احبّ اليّ... گفته بود: خدايا! اگر تو ياري‌ام نكني، قلبم به اين‌ها متمايل مي‌شود، گفته بود: اگر تو مكر و حيله‌ي اين‌ها را دفع نكني، معلوم نيست من چقدر بتوانم مقاومت كنم...

هم‌اين پناه‌آوردن صميمانه‌اش، اين شرح‌حال گفتنِ بي‌پرده‌اش با خدا، اين چند جمله‌اش وسط آيه‌هاي قرآن، دلِ آدم را مي‌بَرَد.

قال ربّ السّجنّ احبّ اليّ ممّا يدعونني اليه و الّا تصرف عنّي كيدهنّ اصب اليهنّ... (يوسف/33)


 و اگر پشت‌بندش اين آيه نيامده بود كه «فاستجاب له ربّه...» دل آدم مي‌تركيد وسط آيه‌هاي يوسف از اضطرار آن لحظه‌هايش. 

دسته ها :
X